Favorites

unbekannt? / unknown? German aunt & lover - Tante fickt Freund https://xhamster.com/videos/german-aunt-lover-tante-fickt-freund-654220 18:09 m Young man Tasty Pussy Of A Mature German Lady https://xhamster.com/videos/young-man-tasty-pussy-of-a-mature-german-lady-2220543 18:09 m Mature Fuck In The Kitchen https://xhamster.com/videos/mature-fuck-in-the-kitchen-9246856 18:09 m Horny Aunt https://xhamster.com/videos/horny-aunt-2675946 18:09 m… Read more

who ist the grey haired granny? XNK5487 http://www.egafd.com/actresses/details.php/id/x05487 http://www.egafd.com/forum/read.php?f=4&i=43932&t=43932&v=f Draghixa http://www.iafd.com/person.rme/perfid=Draghixa/gender=f/Draghixa.htm http://www.egafd.com/actresses/deta… Read more

USA matures MILFs grannies http://xhamster.com/posts/380369 UK BRITISH matures MILFs grannies http://xhamster.com/posts/380670 GERMAN matures MILFs grannies http://xhamster.com/posts/380450 CZECH matures MILFs grannies http… Read more

Tante Bine war das schwarze Schaf in meiner Familie. Sie war ungewöhnlich gross, schlank und durchtrainiert. Mit ihrer dunklen rauchigen Stimme und ihrem festen, kantigen Körperbau wirkte sie fast männlich. Sie war damals Mitte 20 und alleinstehend. In der Familie tuschelte man hinter vorgehaltener Hand etwas von "unstetem" Lebenswandel". Ich mochte sie! Ihre frische und unkomplizierte Art, ihr wildes Lachen und ihre verrückten Ideen faszinierten mich. Leider sah ich sie viel zu selten. Um so glücklicher war ich, als Bine mich zum Geburtstag einlud, mit ihr die Ferien zu verbringen. Mein… Read more

… Read more

This post is available for registered users only.

هفته پیش با دوستان رفتیم دهکده آبی پارس جاتون خالی خیلی حال داد از صبح تا دم غروب مثل غربتیها اونجا ول بودیم که به همین دلیل تمام پوست سر شونه و کمرم آفتاب سوخته شد جوری که نمیتونستم از درد تکون بخورم شب اول که مامانم داشت برام کرم آلفا میمالید بالای سرم بود هی سینشو میزد به سرم که مثلا داره دولا میشه رو سرشونم کرم بماله منم کیرم راست شده بود اما اصلا حالی واسه تکون خوردن نداشتم مامانم هم داشت همینجوری کرم میریخت انگار کونش میخارید البته منم چندبار با سرم زدم زیر سینه های مامانم و خندیدیم اما خب اتفاقی نیفتاد و اون شب گذشت اما چه بد و دردناک تا صبح نتونستم بخوابم اما صبحش خیلی بهتر بودم و حداق… Read more

This post was deleted.

hier noch zwei kleine Abenteuer in Bezug auf meine Schwiegermutter! ich habe ihr vor rund drei Wochen in die Trommel ihrer Wascaschine gespritzt! ich war alleine in ihrem Keller und habe mir blitzartig einen runter geholt! Als mei €n Blick auf die Waschmaschine fiel, hane ich gedacht, dass ich da in die Trommel abspritze, damit sie meine Wichse vielleicht sieht, wenn sie das nächste Mal ihre Wäsche da rein schmeißt! vor drei Tagen war ich alleine in ihrem Haus. Da habe ich zu erst mich nackt in ihrem Schlafzimmer ausgezogen und meinen Schwanz an allen Dinhem gerieben, die sie in die H… Read more

Meine mittlerweile 72 jährige Oma war seit 18 Jahren Witwe und lebte nun ganz alleine in einem großen Haus welches sie nach dem Tod ihres Mannes auch nicht verlassen wollte. Da ich ihr einziger Enkel bin besuchte ich sie sooft es mir möglich war. Bei Oma war es immer sehr lustig da konnte ich das machen was zu hause nicht ging nämlich am morgen schlafen solange ich wollte. An diesem Wochenende sollte sich mein Leben ändern und das kam so. Ich fuhr schon am Freitagnachmittag bei ihr vor um mit ihr einkaufen zu gehen. Da ich einen Haustürschlüssel hatte brauchte ich nicht zu klingeln… Read more

This post was deleted.

تازه از اموزشگاه ت ترخیص شده بودیم و بعد از مرخصی پایان دوره رفتیم پادگان تیپ ابوذر کرمان و اونجا مارو تقسیم کردن و من و با 75 نفر دیگه فرستادن جیرفت دی ماه سال 90 بود ساعت 2 بود که رسیدیم جیرفت با اتوبوس های یگان. اونجا به محض ورود نزدیک 1 کیلومتر تقریبا کلاغ پر مارو بردن جلوی کارگزینی و قرار شد بچه ها رو بین گروهان ها تقسیم کنند من و با یه سرباز دیگه افتادیم کارگزینی و بقیه بین گروهان های دیگه تقسیم شدن چند روزی از رفتنم به کارگزینی میگذشت یه سرباز شمالی که 5ماه پایه اش از من بالاتر بود اونجا خیلی میرفت رو اعصاب من دوسه روز اول باهام نسباتا خوب بود اما وقتی فهمیدم منظورش از اون خوبیها چ… Read more

از روزی که میترا رو عقد کردم تو کف کون قلنبه و سفیدش بودم ولی دو تا مشکل داشتم.اول اینکه میترا اصلا تو باغ کون دادن نبود وراه نمیداد. دوم کلفتی کیر و سفت بودن کمرم. شیش ماهی ورد خوندم و مخ زدم تا کم کم راه انداختمش.اونم تازه فقط کلاهش. میگفت کیرت واسه کون کردن خیلی کلفته.تازه اونم با کلی مخ زنی و قول کادو واین حرفها.بعدشم کلی غرغر و اینکه همیشه تو کونمو به زور میکنی و من راضی نیستم. هی بهش میگفتم اینو نگو میتراجون . درسته که تو به من لطف میکنی ولی منم همیشه راضیت میکنم و کونت میذارم. باز حرف خودشو میزدو میگفت نه زوری میکنی. یه دوسالی با منت و خایه مالی ماهی یه کون نصفه نیمه که بیشتر با فرار می… Read more

سلام اسم من کامرانه و 27سالمه من عاشق سکس هستم تا ته سکس هم رفتم و واسم مهم نیست که بالا باشم یا پایین فاعل باشم یا مفعول بدم یا بکنم فقط سکس و لذتش برام مهمه اینجا میخوام از کونی شدنم و بگم تا برسم به اینکه کجا و چطور من عاشق سکس با مامانم شدم من تک فرزند خانوادم هستم بابام که سال80فوت کرد و من موندم و مامانم که یه محل و فامیل حیروونش هستن و بهش چشم دارن تا بکننش من 12سالم بود که اولین بار پسرعمم تو مشهد منو با سکس آشنا کرد و تو اون چند روزی که مهمونشون بودیم حسابی مهمون نوازی کرد و خیلی تلاش کرد کون منو بکنه اما کونم خیلی تنگ بود طوریکه حتی با تحمل درد زیاد هم 1انگشت هم توش نمیرفت که پسرعمم… Read more

من و داداش و مامانم با هم زندگی می کردیم . من که از سربازی اومدم داداش کوچیکه ام رفت خدمت . من اسمم فرشید و مامان اسمش فرشیده هست . من 21 سالمه و مامان 47 سالشه . داداش فرید منم که تازه رفته خدمت حدود 19 سالشه . بابام مرده و مامانم دبیر باز نشسته دبیرستانه . از اون زنای خشن و استواره . روحرفش نمیشه حرف آورد . خیلی هم راحت تو خونه پیش ما می گرده . ما دیگه عادت کردیم . جرات نداریم بهش بگیم بالای چشمت ابروست . از اون زنای شوخ و شنگ و اهل حاله . وقتی عروسی و جشنی میشه اوه بیا و ببین از یه دختر جوون هم سکسی تر میشه . چه رقصایی می کنه . چه چکمه ها و جورابایی می پوشه . همش با خودم فکر می کردم اون با… Read more

jede Oma sollte so gefickt werden… Read more